vorojak-u

احساسی

vorojak-u

احساسی

بعضیاااااااااااااا

بعضی آدم ها بوی خوب دارند


حتی وقتی دورند


دلت که براشون تنگ می شه


بوی خوبشون تو ذهنت می پیچه


و اونقذر ذلت هواشونو می کنه


که دوست داری محکم بغلشون کنی..................

باید باکره باشى، باید پاک باشى!
براى آسایش خاطر مردانى که پیش از تو پرده ها
دریده اند !
چرایش را نمیدانى فقط میدانى قانون است،
سنت است ، دین است
قانون و سنت را میدانى مردان ساخته اند
اما در خلوت مى اندیشى به مرد بودن خدا
و گاهى فکر میکنى
شاید خدا را نیز مردان ساخته اند!!
من زنم ...
با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست
که زرق و برقش شخصیتم باشد
من زنم ....
و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو

میدانی ؟
درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی
قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند
دردم می آید
باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم
دردم می آید
ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است

به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی
دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی
و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی
تمام حرف هایت عوض میشود
دردم می آید نمی فهمی
تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است
حیف که ناموس برای تو ...... است نه تفکر
حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر
از فاحشه تنی است
من محتاج درک شدن نیستم
دردم می آید خر فرض شوم
دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری
و هر بار که آزادیم را محدود میکنی
میگویی من به تو اطمینان دارم
اما اجتماع خراب است
نسل تو هم که اصلا مسول خرابی هایش نبود
میدانی ؟
دلم از مادر هایمان میگیرد
بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند
حقشان پایمال شده
خیانت نمیکردند ..
نه برای اینکه از زندگی راضی بودند
نه ...
خیانت هم شهامت میخواست ...
نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت
جایش النگو داد ...
مادرم از خدا میترسد ...
از لقمه ی حرام میترسد ...
از همه چیز میترسد
تو هم که خوب میدانی
ترساندن بهترین ابزار کنترل است
دردم می آید ...
این را هم بخوانی میگویی اغراق است
ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای
 گشت ارشاد به جرم موی بازش کتک میخورد
باز هم همین را میگویی
 ببینم آنجا هم اندازه ی درون خانه ، غیرت داری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند ...
و آنهایی هم که نیستند همه فامیل های خودتانن
دردم می آید
از این همه بی کسی دردم می آید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!




                 سیمین دانشور

تقیه ی درد از دوستان.............

 

 

 تقیه ی درد از دوستان زیباترین شکل نمایش ایمان است .............................

خداحافظی

به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هایم

هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر

هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد! 

 

فاضل نظری 

 

 

 

تو بخوان

یادت باشد که مرا آرزو به دل گذاشتی ، مرا در حسرت همه چیز گذاشتی . . .
وقتی دیدنت از آن دور دستها نیز آرزوی من است ، نگاه به چشمانت را در خواب میبینم

 یادت باشد که مرا بدجور به انتظار گذاشتی ، در آن ساحل عاشقی آنقدر منتظرت نشستم که سرزمینم به وسعت یک کویر شده ، دلم خشک خشک تشنه ی قطره ای محبت شده

یادت باشد که پا گذاشتی بر روی همه چیز ، فکر کنم دیگر دلت در فکر و خیال من نیست
یادت باشد که یادم نرفته حرفهایت ،  قول و قرار های عاشقانه نیز که جای خودش ، بماند !

یادت باشد آن روز ، همان دیروز ، گفتی تا امروز مال هم میمانیم ، همدیگر را تنها نمیگذاریم ، چه خوش خیال بودم ، فکر فردا نبودم ، دیروز را میدیدم که عاشقانه با منی ، نمیدانستم روزی از دلم ، دل میکنی . . .

یادت باشد که نرفته از یادم گذشته ها ، کارم شده فکر کردن و افسوس خوردن ، خیلی سخت است در اوج عاشقی  کردن عشق مردن . . .

خیلی سخت است غنچه عشق در قلبت بشکفد و همان لحظه پر پر شود ، لحظه پژمرده شدنش را با چشمهای خودت ببینی و بفهمی آن گل مال تو نبوده ، با هوای قلب تو سازگار نبوده . . .

یادت باشد که دلخوشی هایت مرا به اوج برد  یادت نرود که مرا با دستهای خودت رها کردی به جایی که دیگر خودت نیستی ، جایی که باور ندارم دیگر مال من نیستی . . .

یادت باشد همه چیز را ، فردا نیایی بگویی به یاد ندارم چیزی را ، یادت باشد که یادم نرفته بی وفایی هایت ، میدانستم شاید روزی قلبت با دلم راه نیاید . . .