vorojak-u

احساسی

vorojak-u

احساسی

یا صاحب الزمان...

ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری

کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی

ای آنکه در حجابت دریای نور داری

من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟

برعکس چشمهایم چشمی صبور داری

از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما

کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟

در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت

کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟

تقدیم به مخاطب خاص خودم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

گیسوانت

از بابت این شعر قشنگ از دوست خوبم متشکرم... 

 

مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم

که گیسوانت را یک به یک

شعری باید و ستایشی

دیگران

معشوق را مایملک خویش می‌پندارند

اما من

تنها می‌خواهم تماشایت کنم

در ایتالیا تو را مدوسا صدا می‌کنند

(به خاطر موهایت)

قلب من

آستانه ی گیسوانت را، یک به یک می‌شناسد

آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم می‌کنی

فراموشم مکن!

و بخاطر آور که عاشقت هستم

مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم

موهای تو

این سوگواران سرگردان بافته

راه را نشانم خواهند داد

به شرط آنکه، دریغشان مکنی

  

پابلو نرودا

اگر...

اگر اندک . . .

اندک . . .

دوستم نداشته باشی

من نیز تو را

از دل می‌برم

اندک . . .

اندک . . .

اگر یکباره فراموشم کنی

در پی من نگرد

زیرا

پیش از تو فراموشت کرده ام 

 

 

پابلو نرودا

یلدا مبارک


در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام

در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام

کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست

کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام

مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام

در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام

در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق

فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام

فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل

وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام

خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود

من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام

سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز

از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام./