vorojak-u

احساسی

vorojak-u

احساسی

لبخندهای بی ریا

گم کرده ام تا خویشتن را در تو با تو

حیرانم آیا من خودم هستم و یا تو ؟!

حیرانی من بادبادک نیست اما

پر می کشد وقتی بخواهی هرکجا تو

من یا تو ؟ نه! در ساحت آئینه هامان

بسیار نزدیک است از من راه تا تو

من کیستم ؟ تصویر تنهایی و غربت

با غربت من نیز آشنا تو

در خویش آوای شکستن را شنیدم

وقتی نشستی رو به رویم بی صدا تو

من در غبار خویش گم می گشتم اما

اما گذشتم از کنار خویش با تو

من شاعر لبخندهای بی ریایم

و صاحب لبخندهای بی ریا ، تو ........................

زهر شیرین

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق

که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگر هرلحظه رنگی تازه گیری

به غیر از زهر شیرینت نخوانم

تو زهری زهر گرم سینه سوزی

تو شیرینی که شور هستی از توست

شراب جام خورشیدی که جان را

نشاط از تو غم از تو مستی از توست

بسی گفتند دل از عشق برگیر

که نیرنگ است و افسون است و جادوست

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که او زهرست اما..............نوش داروست!

چه غم دارم که این زهر تب آلود

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه ی درد

غمی شیرین دلم را می نوازد

اگر مرگم به نامردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانیست

وگر عمرم به ناکامی سرآید

تو را دارم که مرگم زندگانیست..............


                                                                فریدون مشیری 

 

 

 

 

 

زهر شیرین

عرض سپاس

درود بر شما!

خوش اومدی و ممنون که واسم وقت گذاشتی

خوشحال میشم اگه نظر بدی و لینک شی باهام

شاداب و پیروز باشی

حرف دلم!

 

 

نه!

کاری به کار عشق ندارم!

من هیچ چیز وهیچ کسی را

دیگر در این زمانه دوست ندارم

انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را

یک روز

خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا هر چیز وهر کسی را

که دوست تر بداری

حتی اگر یک نخ سیگار

یا زهرمار باشد

از تو دریغ می کند

پس من با همه وجودم

خود را زدم به مردن

تا روزگار دیگر

کاری به کار من نداشته باشد

این شعر تازه را هم

ناگفته می گذارم…

تا روزگار بو نبرد…

گفتم که

کاری به کار عشق ندارم



                       قیصر امین پور

دور

خرمن گیسویت را نمی خواهم.................

ادامه مطلب ...